شاگردی از استادش پرسید: " عشق چست؟" استاد در جواب گفت: "به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمیتوانیبه عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!" شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟" شاگرد با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ." استاد گفت: "عشق یعنی این"
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
من محمد شعبانی هستم کلاس سوم تصویر سازی و میخواهم نوشته هایم را در اختیار شما قرار دهم
اطلاعات کاربری
آرشیو
نظرسنجی
آیا تیم ملی فوتبال از گروه خود بالامیرود.
آمار سایت